- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای رأفـت تـو رأفـت ذات خـدا رضـا از پای تا به سر عـلی مرتضی رضا هرکس که بیشتر کرمش میرسد به خلق او بیـشـتر بـرد به درت الـتـجـا رضا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست دل آتشزدهام، شـمع عزاخـانه تـوست ای تـراب قــدم زائـر کـویـت گُـل مـن وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من دورو نزدیک ندارد دل ما زائر توست زهر درسینه شراری شد و بی تابت کرد کس نـدانست نـدانست چه شد با دل تو قـتـلگـاه تو شـود حـجـره در بستـه تو؟ صورتت شسته شد از اشک جـوادت مولا جای معصومه تو اشک فشان فاطمه بود دور تابـوت تو ذکـر همه یا زهـرا بود همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند اشک«میثم» به تو و جد غریبت ریزد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
صد بحرکرم ازتو ویک چشم ترازمن لطفی کن واین خون جگررا بخرازمن خامــوشی آتــش بود از مــرحمت ابر باران کــرم از تـو و کوه شرر از من در کــوی تــو زوّار گــنه کـار زیادند امّا نبــود هیــچ کــس آلـوده تر از من من عبد گنه کــار و تو مولای رئوفی رأفت زتو زیبنده بود چــشم تر از من من از نظر افتــاده و تــو چشم خدایی ای چشم خداوند مپوشان نــظر از من تن خسته و کوه گنهم برسردوش است این کوه گنه سخت شکسته کمر از من آقــایــی و زوّار نــوازی هــمه از تـو بار گنه و خجلت و اشـگ بصراز من ای یوسف زهرا نظری کن که نمـانده جز نامه ی آلوده ز عصیان اثر از من دریــاب مــرا ای پــســر موسی جعفر آن روز که در حشرگریزد پدر از من مــن غیر عطا از تو دگــر هیچ ندیدم تو غیر خطا هیــچ ندیــدی دگر از من من«میثم»دار توأم ای دوست دعا کن جز میوه ی نخل تو نمــاند ثمر از من
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
مانند مـادرت شده ای، قـد خـمیده ای! آقا چرا عـبا به سر خود کـشیده ای!؟ با درد کهنه ای به نظر راه می روی دستت گرفته ای به کمر راه می روی! خون ِجگربه سینه به اجبار می دهی راهی نرفـته! تکـیه به دیوارمی دهی داغ غـریبی تو، نمک بـر جگر زند خواهر نداشتی که برایت به سر زند با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده خاک لباس های خودت را تکـان بده اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت فکرو خیال گندم ری را به سرنداشت اینجاکسی به غارت انگشترت نرفت شکرخدا اسارت خصم؛ خواهرت نرفت
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
بر آه آهِ من جگـر سخت خاره سوخت بروای وای من دل سنگ ستاره سوخت همچمون کبوتران ز عطش بال می زنم لب تشنه ام دلم، جگر پاره پاره سوخت آتـش گــرفــتــه ام ،نـفــسـم بــنــد آمـده پا می کشم زغم، چه کنم راه چاره سوخت می سوزم و هوای دلم دشت کربلاست آنجا که از غمی دل صدها شراره سوخت ای زهـر داغ حرمله را تازه کـرده ای سوگند بر رباب که با گاهواره سوخت یک تیر آمد و سه هدف را نشانه کرد سربسته گفته ام نفس شیرخواره سوخت
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
امان نداد مرا این غم و به جان افتاد میان سـیـنه ام این درد بی امـان افتاد به راه روی زمین می نـشینم و خـیزم نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد چنان به سینۀ خودچـنگ میزنم از آه که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد کـشیده ام به سر خود عـبا و می گویم بـیا جـواد کـه بـابایت از تـوان افتاد بیا جـواد که از زخمِ زهــر می پیچـد شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
عبا به پایم اگر گیر می کند غـم نیست اگر به کوچه زمین می خورم، دمادم نیست میان کوچه فقط یک نفر زمین خورده به غیر مادرمان این چنین در عالم نیست اگـر خـمـیـده خـمـیده، قـدم قـدم بِـروَم قـدم ز قامتِ مادر که بیشتر خم نیست همین که تکـیه به دیـوار کاگِـلـی دادم به غیرصورت خاکی غمی به یادم نیست هنوز چـادر خاکی به دستِ مــا مانـده به غیرِ کوچه عزایی عزای اعظم نیست من از مصیبتِ پهلـو شکسته می میرم فقط که قاتل من جام زهرِ خصمم نیست به روی خاک نشستم به زانوی لرزان اگرچه ضربۀ سیلی نصیب رویم نیست جـواد نیـست عصای قـد خـمیـده شود عصا به جای خودش هیچکس که محرم نیست درون حـجـره به یاد حـسین می سوزم ولی دهان من از زخم نیزه درهم نیست اگرچه نیست دراین حجره خواهری اما به پیش خواهر من تکه های قلبم نیست به زائـران بقـیـع این پـیــام، بـایـد داد غریب از وطنـم درد غـربتم کم نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
تو آن هـفـتـمـیـن قـبـلـۀ بـاوری امـام پـس از مـوسی جعـفری تــو در امــتـداد عــلی نــازلـی تـو رودی و دنـبـالـۀ کـوثـری نـیازی نـداری بـه این چـیـزها تو هشـتم ولـی عهـد پیغـمبری غـروب عـزایت طـلـوع شـرر نــسـیـم غــریـبـیِ پـشـت دری چگـونه است حـال پـریشان تو الا ای غریـب خـدا؛ بهـتری؟! از این کوچه تا حجره ات میروی به یاد زمـین خـوردن مـادری نفـس می کشی ناتـوان می شوی نـفـس می کشی لالـه می آوری کـنـار تن نـقـش بـر حـجـره ات نه یک دختری بودونه خواهری برای تو گـیـسو پـریشـان کـنـد بـرای تو پـاره کـنـد معـجـری اگـر چـه شـهــیـد خـدایـی ولـی به دست شمـا هست انگشتری ازاین شهرغم تا وطن می روی غـریبی ولی بـا کـفن می روی
: امتیاز
|
شهادت امام رضا علیهالسلام
آسمان است وخسوف قمرش معلوم است غربت بی حد او از سفرش معلوم است کـولـه بـار ســفــر آخـرتــش را بـسـتـه از مناجات و نماز سحرش معلوم است موی آشفته و اوضاع به هم ریخـته اش با عبایی که کشیده به سرش معلوم است دو قــدم راه نــرفـتـه نـفـسـش بـنـد آیـد ناتوان بودنش از زخم پرش معلوم است وسط حجرۀ در بسته به خود می پـیچـد اثر زهر به روی جگـرش معلوم است خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است ولی از حالت بغض پسرش معلوم است لب او سرخ شد اما به خداچوب نخورد مجلس شام به چشمان ترش معلوم است روی خاک است ولی زیرسم اسب نرفت روضۀ عصر دهم در نظرش معلوم است نعل ها بود که محکم روی پیکر می رفت یک نفر در طلب جایزه با سر می رفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای محمد (ص)ای رسول بهترین کردارها حُسن خلقت شهره دراخلاقها ،رفتارها در بیــانت بــند مــی آیـد زبان ناطقان قــامت مــدحت کـجا و خلـعت گفتـارها بال رفتن تا حریمت را ندارد ایــن قلم قاب قــوسینت کجا و مرغــک پندارها طفل ابجدخوان توسلمان سیصدساله است اســتوار مــکتــب ایــثار تــو عمّــارها تانفس داریم وتاخورشیدمی تابد به خاک دل به عشق بی زوالت می کنداقرارها پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین گل نباشد کس نمــی آید سراغ خــارها کی روداز خاطرم یادت که درروزازل کنده اند اسم تو را برسنگ دل حجارها داغ تو در سینۀ ماهست چون خاک توأییم لاله کی روییده درآغوش شوره زارها گل که منسوب تو گردد رنگ وبویش میدهند شاهد حرفم گلاب و شیشه ی عطارها وقـت رزمت آنچـنـانی که میان کارزار رو به تو آرند وقت خــستگی کرّارها ای که باخون دلت پرورده ایی اسلام را چشم واکن که نهالت داده اکنون بارها سنگ می خوردی ومی گفتی که ایمان آورید کس ندیده از رســولی اینچــین ایثارها با عیادت از کسی که بارها آزرده ات روح ایمان را دمیــدی بـر دل بیمارها خم به ابرویت نیاوردی دراین بیست وسه سال بر سرت گرچه بلاباریدچون رگبارها رفتی وداغ توپشت دین رحمت راشکست جان به لب شدازغمت شهرت مدینه بارها تاکه چشمت بسته شده ای قافله سالارعشق رم نمودند عده ای و پاره شد افسارها آنقدرگویم پس ازتومیخ درهم خون گریست ناله ها برخواست بعدت ازدرودیوارها
: امتیاز
|
یادی از شهید و شهادت
بـیــا عــاشـقـی را رعـایـت كـنـیـم ز یــاران عـاشـق حـكـایـت كـنـیـم از آن ها كه خونین سفـر كرده اند سـفـر بـر مــدار خـطـر كـرده انـد از آن ها كه خـورشیـد فـریـادشان دمـیـد از گـلــوی سـحــر زادشـان غـبــار تــغــافــل ز جـانـهــا زدود و هـوشـیـاری عـشـقـبـازان فــزود عــزای كـهـنـســال را عـیــد كـرد شب تیره را غرق خـورشـیـد كرد حـكـایت كنیم از تـبــاری شـگـفـت كه كوبید درهم، حـصـاری شگفت از آن هــا كه پـیـمـانـه «لا» زدند دل عــاشـقــی را بــه دریــا زدنــد بـبـیـن خـانــقــاه شـهـیــدان عـشـق صف عارفــان غـزلـخــوان عشق چه جانانه چــرخ جـنـون می زنند دف عشق با دست خــون می زنند سر عــارفــان سـرفـشـان دیـدشان كه از خون دل خــرقه بخشیدشان به رقصی كه بی پا و سر می كنند چنین نـغـمـه عـشـق سـر می كنند: هـلا مــنــكــر جــان و جـانــان ما بــزن زخــم انــكــار بر جــان مـا اگر دشـنـه آذین كـنــی گــرده مان نـبـیـنی تو هـرگــز دل آزرده مان بزن زخم، این مـرهم عاشق است كه بی زخم مردن غم عاشق است بـیــار آتـش كـیــنــه نــمــرود وار خــلـیـلـیـم! مـا را بـه آتـش سـپــار دراین عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خــدا خویش را گــم كـنـیـم به رســم شـهـیــدان تـكـلــم كـنـیـم مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی است هان! اولین شرط عشق بــیـا اولـیـن شــرط را تـن دهــیــم بـیـا تن به از خـود گـذشـتـن دهـیم ببین لاله هـایی كه در بــاغ ماست خـمـوشند و فـریـادشان تا خـداست چو فـریـاد با حـلـق جان می كشند تن از خــاك تا لامـكـان می كـشنـد سزد عـاشقان را در این روزگــار سـكـوتـی از این گـونه فـریـاد وار بـیــا بـا گــل لالـه بـیـعـت كـنــیــم كــه آلالـه هـا را حـمـایت كـنــیــم حمایت ز گل ها گل افشاندن است هـمآواز با باغـبـان خـوانـدن است
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شبهاي بي ستاره ترينت سحـر نداشت غم نوحه هاي سينۀ تنگت اثر نداشت يوسف ترين غريــبِ خــدا مـاهِ آسمان ازحالِ توسراغ به جزچشمِ تـرنداشت اي حضرتِ صبورترين اي امام صلح ايوبِ صبر طاقتِ صبر اينقدر نداشت شهرِ مدينه بعــدِ علــي خـود گواه بود هرگز زمانه اي ز تومظلوم ترنداشت رد مي شدنــد از رويِ خاكــسترِ دلت اصلاً كسي از آتشِ قلبت خبر نداشت گفتند واجب است حسن سرزنش شود از اجرِ اين فريضه مدينه حذرنداشت بازم غـريبــه ها بــه خدا دوستي نبود دركوچه هاي طعنه تو را نيشترنداشت بر منبرِ رســولِ خــدا صـبِّ مرتضي بر لب خطيب تكه كلامي دگر نداشت يك عمـر خـاطراتِ دلت را ورق زدم جزاشك وآه وغصه وخونِ جگرنداشت از خاطراتِ آتــش و از مـيخِ در بگير تاگوشواره اي كه دگرگوش برنداشت از سينه اي كـه آينۀ سنگ خورده بود تاگيسوئي كـه رنگِ حنايش اثرنداشت ازچادري كه وصله دگرچاره اش نبود ازكوچه اي كه راهِ گريزي دگرنداشت يك شب دوشب نه بلـكه چهل سالِ آزگار كابوسِ كوچه ازسرِتودست برنداشت صد پاره كرده اي جگرت راكريمِ دل وقتي كه دردجائي ازاين خوبترنداشت
: امتیاز
|
شهادت پغمبر اکرم ، امام مجتبی و امام رضا علیه السلام
آخـر «ماه صفر»، اول ماتم شــده است دیده ها پرگهر و سینه پُر از غم شده است آه ای ماه،که داری به رخت گرد ملال! خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است آخرای ماه سفرکرده که «سی روزه»شـدی رنگ رخسارتو همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه ای جان سـوزند چشم قدسی نفسان،چشمه ی زمزم شده است شــب تــودیع پــیمبـر، شـهدا می گـفتند: آه از این صبح قیامت،که مجسم شده است تاکه برچیده شدازروی زمین«سایه ی وحی» آســمان، ابری و آشفته و درهم شده است «مجتبی»گلشنی ازلاله به لب،کردوداع داغ او، داغ دل عــالــم و آدم شــده است باغ، لبـریز شد از زمزمۀ «یاس کبود» لاله، دل تنگ تر ازحجلۀ ماتم شده است میهمانی،که«خراسان» شد از او باغ بهشت میزبان غـم او «عیسی مریم» شده است ازهمان روزکه زد سکّه به نامش درتوس شب،پی کشتن«خورشید» مصمم شده است تا بسوزد «دل ذریه ی» زهرای بتــول زهــر در سـاغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر «ایوان طـــلا» کمر چرخ به تعـظیم شمـا خـم شده است پایتخت دل صاحب نظران است این جا «مشهد»انگشت نمای همه عالم شده است گـر چه بسیار خطا دیده ای از ما، امــا سایۀ مهر تو کی از سرما کم شده است؟ گرچه من ذرّۀ ناقابلم ای شـمـس شموس! باز پیوند من و عشق تو محکم شده است تـا کسی بـنـدۀ سـلـطـان خـراسـان نشود غمش از دل نرود، مشکـلش آسان نشود
: امتیاز
|
مدح اهل بیت علیهم السلام
آسمان گم گشته سنگی در بیـابان شما دسـت مهرومه گره خورده به دامان شما سفره داران ملاحت باهمه شـور افکنی شـورها دارند بـر سر از نمکدان شما روح میجوشدزخاک ومرده می آیدبه رقص بس که می ریزدمسیح ازلعل خندان شما نی عجب جوشد اگر از دیدۀ خـورشیدآب گر فتد عکسی در آن از دُرّ دندان شما گـردن فردوس خم در پیش بذل دستتان خــازن جنّــت یکی از مستمندان شما هـستی عالـم بود مشتی زخاک راهتان ای تمام عالــم هســتی بــه قربان شما مـی توان با گوشۀ چشمی مسلمـانم کنید ای سلیمان باهمه حشمت مسلمان شما موسی عمران قدح نوش شراب نیلتان عیــسی مـریم شده محتاج درمان شما پیشتر از بودن خود بــا هـمه زیباییش بوده جــنّت عـاشق دیـدار سلمان شما از نـــزول آیــۀ بــرداً ســلامـاً پیــشتـر بوده صحرای وسـیـع دل گلستان شما دین به جزمهرشما آل محمّدنیست،نیست غیرازاین کفراست گویم هرچه درشان شما کیست«میثم»تاکه دراوصافتـان خواندغزل ای دوصدجبریل طوطیّ غزلخوان شما
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
من که این گونه پدر محوتماشای توأم دخترت فاطمه ام غمزده زهرای توأم گــریه ام را بنـگر خنده بزن بر رویم باغبـانا نــه مگــر من گل زیبای توأم دم آخــر سخنــی گــوی تسـلّایم بخش زآن که افـسرده چوآیینه سیمای توأم بارهـا از شفقــت دست مـرا بــوسیدی سخنی گوی کــه مـن ام ابــیهای توأم حالیا دست به پیش آر که بوسم دستت من که پرورده این دسـت توانای توأم پاسخــش داد نبــی کــی گل زیبای پدر ازهمه بیش به فکر تو وغم های توأم بعد من باز شــود باب ســتم بر رویت سخــت امـروز در اندیشه فردای توأم صبرکن زآن چه رسدبرتووبرجان علی بس جگرسوخته بهرتوو مولای توأم بینم آن شعله و دیوار و در و اندر بین شــاهد زمــزمــۀ وا اَبــتـاهــای تــوأم لیکن از عترت من زودتر آیی به برم در جنـان منــتظر دیدن سیــمای توأم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم وای مــن گـر تــو مدارا نکنی با پدرم صبـر کـن ســیر ببــینم رخ بــابـایم را چه کنم سدّ نگاهم شـده اشــک بصــرم قسمت این بود که بـالای سرش بنشینم چشم بگشایم و جـان دادن او را نگرم وقت جان دادن خودگفت:مقدراین است دو مـه و نیم دگر فاطــمه را هم ببرم ای پــدر! مادر مظلومه من یار تو بود من پـس ازرفتن توجان علی را سپرم با تــن خســته و بازوی کبود از مسجد قول دادم که علی رابه سوی خانه برم دست از دامــن حیدر نکشم یک لحظه گر بـــریزند همه اهــل مدینه بـه سرم قسمت این بــود که بعد از تو بمانم بابا تاکه با دادن جان، جان علی را بخرم به فدای سر یــک مـــوی عـلی باد پدر گـرمیـان در ودیـوار دهد جـان،پسرم جگرت سوخت به هربیت که گفتی «میثم» اجـر ایـن ســـوخـتنت بـا احـدِ دادگرم
: امتیاز
|
شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
شهر مدینه صحنۀ صحرای محشر است باور کنیم عمـر جهان رو به آخــر است ملــک خـدای عزوجل خیمه ی عزاست کـی صاحب عزاست؟ خداوند اکبر است در بیــت وحــی آمده در مــی زنــد اجل ایــن لحظه ی یتیمی زهرای اطهر است جــاری است اشک دیده ی شیرخدا علی انگــار آب غــسل نبی اشک حیدر است عتــرت غریــب گشته و قرآن به زیر پا دست امین وحــی خداونــد بـر سر است بــاور کــنید بر جــگـر شــیر حــق علی داغ نبــی فــقط نــه کـه داغ برادر است رکن علی شکــسته و از بس شده غریب ازغـصه گشته مثل همایی که بی پراست یــارب بر او تـــو فاطمه اش را نگاه دار زهــرا بـرای شیرخدا رکن دیگر است مــویی مــباد کــم ز ســر فاطــمـه شــود کو دست وتیغ وبازوی سردارخیبراست «میثم» اگر رسـول خــدا رفت از جهان نفس نبی به خلق امام است ورهبـراست
: امتیاز
|
شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام مجتبی علیه السلام
گفتم که عمرماه صفرروبه آخراست دیدم شروع محشر کبرای دیگراست گردون شده سیاه وفضا پرزدود و آه تاریک ترزعرصۀ تاریک محشراست گرد ملال بــر رخ اسلام و مسـلـمین اشک عزابه دیدۀ زهرای اطهراست مانـند پــیرهن جـگر خویش پاره کن گاهی ز طشت و گـاه ز گــودال قتلگاه تا صبح روزحشر مباد این صداخموش درخیمه های سوخته اش سوخت دامنم
: امتیاز
|
شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
هرعاشقی ست درطلبت أیهاالرّسول اَلجَـــنَةُ لَــهُ وَجَبَـــت أیـــها الــرّسول عالم هنـوز تشنۀ درک حضور توست أرض وسماست درطلبت أیهاالرّسول روشن شده است تابه ابد عالم وجود از ســجده ی نماز شبت أیها الرّسول تومیروی و در دل هرکوچه جاری اَست عطر مـــتانت و ادبــت أیها الرّسول آمـــاده ی ســـفر شدی و با وصیتت جان ها اسیر تاب وتبت أیها الرّسول گفتی رضای فاطمه شرط رضای توست خشم خداست در غضبت أیها الرّسول اما توچشم بستی ویک شهردردوداغ شدسهم یاسِ جان به لبت أیهاالرّسول اجـر رسالت تو ادا شد ولی چه زود بی تونصیب فاطمه شدچهره ای کبود
: امتیاز
|
مناجات آخر صفر با امام زمان عج الله تعالی فرجه
از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده روزم به شام غربت و غـم تیره تر شده آزرده گشت خـاطرت از کـرده های من آقـا بـبـخـش نـوکـرتــان دَردِ سَــر شـده تنهـا خودت برای ظـهـورت دعـا کـنی وقـتـی دعــای مـن ز گـنـه بی اثـر شده از شـام هجـر یـار بسی تــوشه می برد آنکس که اهل ذکر و دعای سحـر شده بودم مریـض و روضۀ تو شـد دوای من حـالم به لـطـفـتان چـقـدر خوب تـر شده رفـت از نــظـر مـحـرّم و آقـا نـیامـدی حــالا بــیـا کـه آخـرِ مــاه صـفـر شـده بعد از دو ماه گریه به غـم های کـربـلا حـالا زمـان نـدبـه بـه داغـی دِگـر شده یَثـرب برای فـاطمه نـقـشه کشیده است یَثـرب چقـدر بعـدِ نبی خـیـره سـر شده باید که بعد از این به غم مادرت گریست فـصـل شـروع مـاتـم خـیـرُالبـشـر شده از شعـله های پشتِ در خـانۀ عـلی است گر آتـشی به کرب و بلا شعـله ور شده آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند لـطـمه دگر به چـهـرۀ دخـتـر نمی زدند
: امتیاز
|
شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
در و دیوار عالم را سیه پوشید ای مردم که غم درسینۀ اهل ولا جوشید ای مردم تـمـام لاله ها سر در گریبانند از این غم که زهرا در غم بابا سیه پوشید ای مردم مدینه زین غم وحسرت فضایش دردآلوداست درآن وادی شمیم دردوغم پیچیدای مردم فضای آسمان ها را اگر پـوشیده ابر غم غروبی غم فزا داردکنون خورشیدای مردم به پاس آنکه گل ریزد به روی قبرپیغمبر گل اشک ازدوچشم خویش زهراچیدای مردم هـنوز از لاله های باغ بوی داغ می آمد که خارفتنه در راه علی روئید ای مردم اگررسم است گل می آورندازبهردلجوئی چرادشمن به باغ وحی هیزم چیدای مردم نه تنها آستان عصمت حق سوخت درآتش که عرش ازنالۀ زهرابه خودلرزیدای مردم نمی دانم چه آمد برسرباغ وگل و غنچه که جبریل امین باچشم خـونین دیدای مردم خدا را شکردرسوک وغم آل عباعمری وفائی راخدا سوز جگر بخشید ای مردم
: امتیاز
|